خبرگزاری فارس_ تبریز– کتایون حمیدی: وقتی پیام مدیرمان روی صفحه گوشی بالا آمد که خبر از یک مصاحبه عجلهای عیدانه آن هم با “خلیفه ارامنه اسقف اعظم گریگور چیفتچیان” میداد، سریع به عقربههای ساعت نگاه کردم که میگفت فقط یک ساعت وقت دارم تا خودم را به خلیفهگری برسانم. یک ساعتی که من باید حاضر شده و از این طرف شهر به آن طرف شهر بروم، آن هم در این شلوغی دَم دمای عید.
در طول مسیر به سئوالهای ربط و بیربطم که دوست دارم از اسقف بپرسم فکر میکنم؛ آخر همه ذهنیتم از اسقف اعظم بر میگردد به آن برنامههای سالانه جشن نوی میلادی که برای ساعتی میهمان کلیسای ننه مریم شده بودم. از دور میدیدم که به زبان ارمنی برای ارامنه صحبت میکرد؛ همیشه یک شنل سیاه با آستینهای ساتن بنفش رنگ بر تَن داشت که کلاه شنل را هم تا نیمه صورت پایین میکشید با صلیبی طلایی رنگ بزرگی دور گردنش که تصویر حضرت مسیح رویش بود.
خلاصه یک ربعی مانده به زمان مقرر خودم را به خلیفهگری میرسانم و در عالم خیال “آن تایمیام” را هم به رُخ حضار میکشم.
خلیفهگری کل ارامنه آذربایجان در شلوغترین و صد البته قدیمیترین نقطه تبریز قرار دارد؛ محوطهای بزرگ و سرسبز که دورتادورش را ساختمانیهای قدیمی به هم پیوسته کم طبقه تشکیل داده است؛ وسط حیاط نیز یک سنگ بزرگی که نقش صلیب روی آن حکاکی شده، وجود دارد.
از سمت راست حیاط وارد دفتر خلیفهگری میشوم؛ نماینده فرهنگ و ارشاد اسلامی به همراه یک خبرنگار دیگر هم آنجا هستند؛ باید چند دقیقهای منتظر بمانیم تا هماهنگیهای لازم انجام گیرد؛ غرق در تنظیم سئوالات در ذهنم هستم و سردرگم از اینکه اصلا قرار است به چه زبانی حرف بزنیم؟ مترجمی هست یا نه؟ نکند سئوالم را بد متوجه شوند و آزرده خاطرشان کنم! در این فکر و خیال بودم که آقای روابط عمومی خلیفهگری رشته افکارم را برهم زد: از این طرف لطفا!
از درب شیشهای عبور کرده و وارد یک راهروی طویلی میشویم که در هر اتاقش کارمندان مشغول به کار هستند و درب دوم از همان ابتدای راهرو نیز اتاق اسقف اعظم است.
اسقف اعظم جلوی در اتاق به منظور استقبال ایستاده و با گشادهرویی سلام علیک تُرکی میکند؛ گویا متوجه این پریشان خاطری شده و همان اول به ترکی صحبت میکند تا بهمان بفهماند که نگران زبان ارتباطی نباشیم و با این اوصاف جواب یک علامت سئوال بزرگ در ذهنم را هم میدهد.
اتاق خلیفه ارامنه آذربایجان چندان بزرگ نیست و دیوارهایش نیز به رنگ نارنجی پُر از تصاویر حضرت مسیح(ع)، حضرت مریم(س) و کلیساهای مختلف است. دو طرف دیوار نیز کتابخانه چوبی پُر از کتابهای تاریخی و اقتصادی و سیاسی قدیمی و جدیدی است.
روی یکی از مبلها نشسته و قلم و دفتر و رکوردرم را در میآورم؛ خلیفه نیز تقریبا روبهروی من و در یکی از مبلهای تکی مینشیند. دیگر آن لباس مخصوص شنل مانند تنششان نیست بلکه یک دشداشه سرمهای رنگ بر تن دارد؛ خنده از چهرهشان محو نمیشود و مدام با آن لهجه شیرین سعی میکند تا ترکی صحبت کند.
خود را تبریزی اصیل میدانم
میگویم، ولی خوب تُرکی حرف میزنید! میخندد: ۱۲ سالی میشود که اینجا هستم و خود را یک تبریزی اصیل میدانم؛ انگار بیش از ۵۰ سال است که در تبریز زندگی میکنم.
در همین حین خلیفه یکی از کارمندهایش را صدا میزند تا صحبتهایش را ترجمه کند؛ او میگوید: با اینکه میتوانم تُرکی و فارسی حرف بزنم ولی شاید نتوانم آن جواب اصلی و به قول معروف لُبّ کلام را برسانم و یا متوجه اصل سئوالات شما نشوم زیرا میخواهم تا به همه سئوالاتتان پاسخ دهم.
از لبنان تا ایران
رکوردرم را روی حالت ضبط گذاشته و شروع میکنم؛ جناب اسقف به عنوان سئوال اول کمی از خودتان بگویید؟ کامل به پشتی مبل تکیه میدهد: در لبنان به دنیا آمده و بزرگ شدهام و الآن هم ۱۲ سالی است که در تبریز به عنوان خلیفه ارامنه آذربایجان زندگی میکنم؛ اصالتا جد و آباییام هم بر میگردد به کشور ترکیه.
یعنی شما اصلا ایرانی نیستید ولی به این خوبی فارسی و ترکی صحبت میکنید؟ لبخندی زده و میگوید: خُب زبان کشوری که من در آن بزرگ شدهام عربی است، انگلیسی و فرانسه را هم به خاطر موقعیت زادگاهم بلد هستم؛ زبان ارمنی هم که خودتان میدانید زبان دینی ماست و فارسی و ترکی را هم به خاطر حضورم در این منطقه زیبا یاد گرفتم.
خلیفه بزرگوار سن آقایان را که میتوانیم بپرسیم، ولی اگر آن آقا، خلیفه باشد، کمی اوضاع فرق میکند؛ یعنی بین پرسیدن و نپرسیدن گیر کردم؛ به قهقه میخندد: خودتان حدس بزنید!
اِمم! به نظرم ۵۵ ساله؟ با دست اشاره میکند که کمی پایینتر!
۵۰ ساله؟ دوباره با دستش اشاره دارد کمی بالاتر و میگوید: ۵۳ سال، ولی دو سال بزرگتر حدس زدید اما خوب بود.
تا سئوالی از اسقف اعظم گریگوریان چیفتچیان بپرسیم خودشان از دو سال کرونا و سختیهای این دوران برای همه جهان برایم میگوید: ویروس منحوسی به نام کرونا همه جهانیان را چند سال درگیر خود کرد؛ باعث شد از هم دور شویم، باعث شد تا کسانی که تا شاید یک هفته قبلش در کنار هم بودیم و سر سفره همدیگر نشسته بودیم را از دست بدهیم.
دستانش را روی هم گذاشته و ادامه میدهد: خدا را هزاران بار شاکر هستیم که از آن روزهای سخت عبور کرده و الان دوباره همگی دور هم جمع شدیم؛ باور کنید این یک آزمون سختی بود که به امید و لطف پروردگار از آن سربلند بیرون آمدیم.
او به چند مراسم مذهبیشان هم اشاره میکند: ما یک مراسم بزرگ مذهبی به نام طادئوس مقدس داریم که در کلیسای ماکو برگزار میشود که به خاطر کرونا برای برگزاریش وقفه افتاده بود ولی امسال یک مراسم باشکوهی با حضور بیش از چهار هزار نفر و در آرامش کامل برگزار شد که یک مراسم بسیار باشکوهی بود که جای شکر دارد که به همان روزهای قبل کرونا برگشتیم و نه تنها این مراسمات مذهبی خودمان بلکه دیدارهای ملی و بینالمللیمان نیز از سر گرفته شد.
اقلیتهای دینی ایران همزیستی را نفس میکشند
به خلیفه میگویم، میخواهم نظرتان در مورد جمهوری اسلامی را هم بپرسم؛ اینکه سخت نیست در کشور اسلامی جزو اقلیتهای دینی بود؟ همان که ترجمه کامل سئوالم را از زبان مترجم میشنود بدون هیچ مکثی میگوید: میدانید یکی از وجوه زیبا و قشنگ جمهوری اسلامی ایران در چیست؟ در این است که کلیه ادیان الهی در این کشور به صورت مسالمتآمیز و بدون هیچ مشکلی در حال زندگی هستند و هیچ محدودیتی برای انجام مراسمات و آداب و رسوم خود ندارند.
یعنی منظورتان این است که اقلیتهای دینی هیچ مشکلی در ایران ندارند؟ به صورت تاکید کلامی و زبان بدنی میگوید: ببینید من در کشورهای زیادی حضور داشتم و از نزدیک دیدم که آنجاها این ارتباط صرفا به شکل یک گفتگوی ساده است ولی در ایران ارتباطات به شکل همزیستی مسالمتآمیز به معنای واقعی است؛ یعنی در هر دینی که هستی به حد و مرزهای خود واقف هستی و میتوانی آزادانه آداب و رسوم خود را اجرا کنی.
به اینجای حرفهایش که میرسد، یکی را به زبان ارمنی صدا زده و یک چیزهایی به او میگوید و بعد از چند دقیقه آن فرد با یک سینی پُر چایی و بیسکوییتهای کاکویی وارد اتاق میشود.
میگویم خلیفه، ما تُرکها شما را هم عین خودمان چایی خور کردیم، لبخندی زده و به حرفهایش ادامه میدهد: داشتم چه میگفتم؟ آهان! از اینکه آیا ما در جمهوری اسلامی سختی میکشیم یا نه؟ خُب همان طور که صدای اذان وقتی در کوچه و خیابانها میپیچد، یک حس خوبی برای همه ما میدهد، صدای ناقوس کلیساها هم وقتی به صدا در میآید، حسی دلنشین برای مسلمانان دارند، حتی شاید آن لحظه دعا کنند. این جلوه زیبایی را فقط میتوانید در ایران ببینید و نمونهاش در هیچ جای دنیا نیست.
یک قُلُپ از چاییاش را مینوشد: شاید باورتان نشود ولی این همزیستی که من در حرفهایم گفتم سعه صدر نیست بلکه عین اکسیژنی است که ما تنفس میکنیم. اصلا شما شارجه و دبی و کویت را در نظر بگیرید! مسیحیان آنجا حق ندارند حتی یک صلیب را روی درب کلیسا نصب کنند و دولت چنین اجازهای را به مسیحیان نمیدهد و با توجیه اینکه حس بد به مردممان میدهد این حق را از ما گرفتهاند ولی آیا در ایران هم به این شکل است؟ به هیچ وجه. بلکه اقلیتهای دینی به راحتی نمادهای دینی خود را استفاده میکنند و تا الان هم جز مهر و محبت از سوی مسلمانان ایرانی و دولتمردان چیزی ندیدهایم.
خلیفه همان طور که با دست اشاره میکند تا چاییمان را بخوریم، میگوید: این زندگی مسالمتآمیز ادیان الهی در ایران باعث شده تا دشمنان آن را بر نتابند و سعی در ایجاد یک نگاه منفی داشته باشند که ریشه این منفینگریها هم به ادیان نوساخته بر میگردد و ریشه آن هم فقط و فقط صهیونیست ها است.
صهیونیستها با همه ادیان الهی مشکل دارند
یکی از همکاران میپرسد، خلیفه، منظورتان از این ادیان نوساخته چیست؟ مگر صهیونیستها با شما مسیحیها هم خصومت دارند؟
کجِ لبخندش زیادتر میشود: صهیونیستها با همه مشکل دارند و سعی میکنند تا تفرقه و دشمنی بین همه ادیان الهی ایجاد کنند؛ حالا به هر طریقی! ببینید برای مثال حضرت مسیح(ع) تنها یک پیام دارد و آن پیام هم به همه نسلها انتقال یافته است و اگر کلیساهای مختلفی است بر اساس موازین و قوانین هستند؛ یعنی اساسا مسیحیت در کل دنیا یکی است و گاها این فرهنگ مردم و مللهای مختلف در کشورها و شهرهای دنیاست که به کلیساها رخنه کرده است.
همکارمان میگوید: حالا الان نقش صهیونیست ها این وسط چیست؟
خلیفه شانههایش را بالا میاندازد: خُب ما یک ضربالمثل داریم که میگوید “تفرقه بینداز و حکومت کن” که عوامل صهیونیستی و معاند مصداق همین ضربالمثل است که میخواهند در بین مذاهب مختلف تفرقه و اختلاف ایجاد کنند.
کلیساهای قانونی هیچ وقت کسی را به مسیحیت دعوت نمیکنند
هاج و واج نگاهش میکنم و میگویم، جناب خلیفه حرفهایتان کمی بوی هشدار میدهد؟
سرش را به نشانه تائید تکان میدهد: بله! برای مثال از ادیان نوساختهای که توسط رژیم صهیونیستی و رژیمهای معاند تغذیه میشود میتوان به یِهووآ و کلیسای فلادلفیا اشاره کرد که اخیرا در ادیان آسیایی هم یک چیزهای دیده شده است که با یک ریشهیابی ساده میتوان مرکز تبلیغات این ادیان نوساخته را در شوروی سابق یافت و حتی در خود ارمنستان میتوان گفت که بیش از ۷۰ سال بود که موضوع معنویت و خداپرستی کاهش یافته بود ولی این معاندین از این موضوع سواستفاده میکنند تا از کم سوادی و ناآگاهی آنها سوءاستفاده کنند.
رو به خلیفه میکنم: آقای چیفتچیان البته این توطئه انحرافی گریبانگیر تمام ادیان الهی است و صرفا شامل مسیحیت نمیشود!
خلیفه همان طور که با سر حرفهایم را تائید میکند، میگوید: کاملا درست است و همانطور که در اول حرفهایم گفتم، معاند و صهیونیستها این مسالمت را بر نمیتابند از این رو دست به هرکاری میزنند ولی هشدارهای من به همه مردم ایران چه مسلمان و چه مسیحی بود؛ احتمالا افراد زیادی از مسلمانان و مسیحیان در تعطیلات عید نوروز به کشورهای مختلف اعم از ارمنستان و شوروی سابق سفر می کنند بدانند که کلیسای سنت اچمیادزین در ارمنستان، کلیسای قانونی ماست که حد و حدود را میدانند و هیچ فردی در آنجا به دین مسیحیت دعوت نمیشوند بلکه هر دعوتی به دین مسیحیت باشد از طرف ادیان نوساختهای است که شاید در این کشورها مردم را به دین مسیحیت دعوت کنند.
خلیفه ما بین حرفهایش به تلاش ادیان نوساخته در جذب مردم به ادیان خودساخته دیگر از طریق پول و جشن و پایکوبی و حتی وعده مهاجرت به سایر کشورها اشاره میکند و همگی را جز تله دشمن چیز دیگری نمیداند.
میپرسم موردی هم در استان ما دیده شده است؟ با قاطعیت میگوید: هیچ موردی از این قبیل که دین مسیحیت را تبلیغ کند در استان آذربایجانشرقی وجود نداشت و یک مورد در استان آذربایجانغربی گزارش شده بود که توسط یک گروهک انجام میگرفت که آنها هم تحت کنترل قرار گرفتند و جلویشان گرفته شد.
احترام ایرانیان در هیچ کجایی دنیا نیست
دوباره رو به خلیفه میگویم: از ارتباط مردم تبریز و برخوردشان با ارامنه هم بگویید! تاکنون چیز بدی مشاهده کردید؟
کمی به فکر میرود: چیزی جزء احترام ندیدهایم به طوریکه ارتباط و احترام در سطح شهر موج میزند و علاوه بر آن این احترام در سطح گسترده و وسیع در بین مقامات جمهوری اسلامی ایران نسبت به اقلیتهای دینی وجود دارد که دعوت رئیس جمهور خود نمونه این احترام است که نمونه چنین احترامی در هیچ جای دنیا وجود ندارد.
چالش اقتصادی بزرگترین چالش ۳۵۰ ساله مسیحیان
به اسقف چیفتچیان میگویم به عنوان خلیفه ارامنه، بزرگترین چالش و دغدغه ارامنه در ایران و تبریز چیست؟
او به آرشیو ۳۵۰ ساله ارامنه ایران اشاره میکند: چند روز پیش این آرشیو را ورق میزدم یعنی سال ۱۸۰۰ و اندی را مطالعه میکردم که به یک نکته قابل توجهی رسیدم؛ یعنی به هر سده که نگاه کردم دیدم که بزرگترین چالشمان مشکل اقتصادی بود و در حال حاضر هم همان مشکل است در غیر این صورت خدا را شکر چالش آنچنانی نداشتیم.
دعای اسقف برای ایرانیان
میگویم جناب اسقف با اینکه دین مان فرق دارد ولی به عنوان یکی از شخصیتهای مهم یک دین بزرگ الهی از شما میخواهم تا یک توصیه ای به ما جوانها داشته باشید؟ اصلا آینده کشور ایران را چطور میبینید؟
خلیفه کمی مکث میکند؛ انگار در انسجام سئوالم با نکات گنگی روبهرو شده و مدام از مترجم نکات کوچکی را میپرسد تا سئوالم را برایش واضحتر کند؛ آخر سر میگوید: ببینید هر دانهای که کاشته میشود با یک امید و آرزو همراه است؛ اصلا آن فردی که میکارد به این فکر نمیکند که قرار است از محصول این استفاده کند و این به مثابه دعاست و من هم در همه لحظات برای همه شما جوانان وطن چه مسیحی و چه مسلمان دعا میکنم و دعای خیرم همیشه بدرقه راه شماهاست.
احترام اسقف به اذان و سکوت
عقربه ساعت داخل اتاق خلیفه روی ۱۲:۳۴ بعد از ظهر است و صدای اذان به گوش میرسد؛ خلیفه از روی احترام سکوت میکند.
۳۰۴ کلیسا در شمال غرب
یکهو از جایش بلند شده و چند کتابی را از کتابخانهاش میآورد: این سه کتاب را خودم نوشتم که حاصل چندین سال تحقیق از کلیساهای شمالغرب کشور است؛ باور میکنید ۳۰۴ کلیسا در شمالغرب کشور وجود دارد که ۲۷۴ مورد از آن را از نزدیک دیدهام و این سه جلد کتاب نیز ماحصل همان بازدیدها و تحقیقات است. البته یک جلد از این کتاب قرار است به زبان فارسی ترجمه شود تا شما عزیزان نیز با این گنجینه تاریخی آشنا شوید.
اسقف چیفتچیان چند صفحهای از کتاب را ورق میزند: ارامنه از سال ۶۸ میلادی در ایران حضور داشتند و از سال ۱۲۴۰ نیز اسقف به ایران آمده است و همه اینها نشانگر این است که یک سری ریشههایی وجود دارد که به پشتوانه تاریخی خود تکیه کرده است.
اسقف اعظم گریگوریان چیفتچیان: من فرزند شهید هستم
خلیفه صفحات کتاب را ورق میزند که یکهو چشمم به عکس مزار ارامنه میخورد، میگویم این عکسها را دیدم یاد شهدای ارامنه افتادم و به عنوان دختر یک رزمنده هشت سال دفاع مقدس هر جا که بروم از حال و احوال این قشر میپرسم؟ چند شهید و جانباز ارامنه در استان داریم؟ کتاب را بسته و روی پایش میگذارد: خدا پدرتان را برایتان حفظ کند، زیرا این جوانان الگوی همه بودند؛ زیرا من خودم فرزند شهید هستم و فقط ۵ سال داشتم که پدرم در لبنان شهید شد. این را در هیچ جا نگفته بودم و اصلا حرفی از پدرم نزده بودم ولی باور میکنید هر کسی در ایران میفهمد که من فرزند شهید هستم، به قدری به من احترام میگذارد که در کشور خودم چنین احترامی نمیگذارند.
خلیفه دوباره به شهدای هشت سال دفاع مقدس عرض ارادت کرده و میگوید: ۱۳ شهید و ۲ آزاده و جانباز ارامنه در استان آذربایجان شرقی داریم که همگی نور چشم ما هستند.
میگویم با امیل و مادرش که از آزادگان هشت سال دفاع مقدس است، مصاحبه کردم؛ لبخندی زده و میگوید: بله امیل جزو آزادگان و جانبازان استان است که الان ساکن تهران شده است.
رکوردر ۶۲ دقیقه ضبط صدا را نشان میدهد و اسقف چیفتچیان هم فرصت را غنیمت شمرده و نفسی تازه میکند؛ من هم در این میان سئوالهای مانده ذهنم را روی کاغذ مینویسم؛ دلم میخواهد از این فرصت به بهترین شکل استفاده کنم و از نظرشان در مورد آزادی، حقوق زنان، رهبر معظم انقلاب و حتی اگر خاطرهای با پدر شهیدشان به یاد دارند بپرسم.
خلیفه میگوید: من سالها مسوول کتابخانه در لبنان بودم و خود عاشق کتاب هستم و الان هم یک مجموعه نفیس با بیش از ۱۰ هزار کتاب قدیمی را در همین خلیفهگری گردآوری کردهایم. البته خود این ساختمان خلیفهگری هم نیز جزو بناهای قدیمی بوده و ۱۸۷ سال پیش ساخته شده است.
او پیشنهاد میدهد تا ادامه گفتگو را در کتابخانه انجام دهیم؛ کتابخانه در انتهای سالن است که باید ۱۴، ۱۵ پلهای را بالا رفت. دو اتاق تو در تویی که همه دیوارهایش از کف تا سقف پُر از قفسههای کتاب است.
روی یکی از درهای داخل اتاق که منتهی به انباری کتابخانه است حروف الفبای زبان ارمنی نوشته است، به خلیفه میگویم من از زبان ارمنی فقط دو کلمه barev , shnorhakal ( سلام و متشکرم) را بلدم که آن هم به خاطر داشتن یه رفیق ارمنی در دوران دانشگاه است.
خلیفه به چند کتاب با جلدهای قدیمی داخل قفسه شیشهای اشاره میکند: ببینید اینها را! همگی چاپ خود تبریز هستند، همگی یک گنجینه بزرگی هستند که برای جمع آوری شان زحمت زیادی کشیده شده است.
خلیفه ریز به ریز کتابخانه را نشان میدهد و توضیحات چند سطری هم در مورد برخی از کتابها میدهد: ما جلسات مختلفی با کشورهایی مثل فرانسه، ایتالیا و هلند در این مکان داریم و همچنین من بارها کتابهای زیادی را در آمریکا برده و معرفی کردهام و به صراحت گفتهام که این گنجینههای ارامنه توسط جمهوری اسلامی ایران نگهداری میشود و به ارزشها دین ما بها میدهند.
دستش را روی چانهاش میگذارد: یک لحظه فکر نکنید که چون خبرنگار هستید من این حرفها را میزنم بلکه عین اینها و حتی بیشترش را در مصاحبهای که با یک شبکه آمریکایی داشتم به صورت زنده عرض کردم و به صورت کامل توضیح دادم که چقدر جمهوری اسلامی ایران نسبت به ما ارزش قائل است و اهتمام دارد.
نیم ساعتی در کتابخانه زیبای خلیفهگری میچرخیم و خلیفه از دیگر آرزویش که بهرهبرداری از موزه ارامنه در خلیفهگری است برایمان میگوید، از اینکه به توجه جدی دستگاههای مرتبط در احیای این موزه نیاز دارد.
آرزوی خلیفه برای مقام معظم رهبری و مردم ایران
دیگر زمانی خداحافظی رسیده و از خلیفه میخواهم تا اگر حرفی، ناگفتهای، تبریک عید نوروزی دارند، بگوید، لبخندی روی چهرهاش مینشیند: اول از هر چیزی آرزوی سلامتی برای همه مردم را دارم زیرا سلامتی نعمت بزرگی است که شاید قدرش را بعد از ویروس کرونا بیشتر فهمیدیم؛ کرونا به همهمان نشان داد که هر چقدر ثروتمند و پولدار هم باشیم باز در مقابل سلامتی چیزی نیست و من هم آرزوی سلامتی برای رهبر معظم انقلاب و تمام مردم شریف ایران دارم و امیدوارم همگی با هم با صلح و آرامش زندگی کنیم.
پایان پیام/
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰