اولین تجربه استقبال استاندار از ریاست جمهوری بود و استاندار آمده بود طرحی نو در اندازد و از جذبه عشق حرف میزد. از محلات پایین شهر مراغه و به قول خودش با پدری کارگر از خانوادهای پر جمعیت به اینجا رسیده بود و با چشم بستن بر روی پستهای بالاتر، خدمت به مردم استان محل زادگاهش را ترجیح داده بود، نامه مردمی دریافتی را در جیبش گذاشته بود تا بخواند، اما آخرین سفر بیبازگشتش مردم را به دیدن همان لبخندهای قاب شده و تصویر نامه خونین، مجاب کرد.
بیش از یک ماه بعد از سقوط بالگرد حامل ریاست جهموری و هیات همراه که جدا از تبعات سنگین ملی، داغی ابدی بر دل مردم آذربایجان به جا گذاشت، برای گفتوگو با مدیر روابط عمومی استانداری آذربایجان شرقی راهی میشوم تا از چهار ماه همکاری با استانداری بگوید که فیلم بازدیدهایش نیامده در فضای شبکههای مجازی وایرال شده و مردم این استان را به تغییرات سازنده امیدوار کرده بود، گفتوگویی که به دلیل حجم کاری بسیار زیاد در روابط عمومی استانداری، بارها به تاخیر افتاده بود؛ اما بالاخره دیدار میسر شد.
به محوطه استانداری که پا میگذارم با بنری روبرو میشوم که تصویر استاندار جوان بر روی آن درج و بر روی آن نوشته شده است: خداحافظ ای داغ بر دل نشسته، درست در همسایگی مزار شهید گمنام.
استانداری آذربایجان شرقی، مردان بزرگ زیادی را به خودش دیده و با دیدن این بنر ناخودآگاه قاب عکسهای استانداران ادواری که بر روی دیوار سالن جلسات، زده شده، جلوی چشمانم ظاهر میشوند که هر کدام اقداماتی را انجام داده و شب و روزشان را وقف مسئولیتشان کردهاند؛ اما کدامشان مثل پسر حاج اسکندر دیزی فروش، توانسته بود فقط در چهار ماه راه ورود به دلهای مردم را پیدا کنند؟.
بعد از امامت شهید سید محمد علی آل هاشم در تبریز و اقدامات ابتکاریاش، مردم آذربایجان شرقی این بار از دوم بهمن ماه ۱۴۰۲ شاهد ورود استانداری جوان به عرصه خدمت بودند و نظرات درج شده در زیر مطالب منتشر شده در فضای مجازی نشان میداد هیچ نباشد، مردم از انتصاب جوان دهه شصتی به چنین سمتی، خوشحال و امیدوار بودند و فقط چهار ماه کافی بود تا صفحه شخصی مالک رحمتی به درگاهی برای مردمی خسته از دویدنها و نرسیدنها تبدیل شود که از بروکراسیهای اداری و ناکارآمدیها به تنگ آمده بودند، اما فقط چهار ماه.
حالا بعد از یک ماه که هنوز هم پذیرش از دست دادن امام جمعه و استاندار در این حادثه غیرمنتظره برای مردم آذربایجان شرقی، سخت بوده و مردم این خطه را در شوکی بزرگ فرو برده است، به سراغ محمد عزیزی راد، مدیر روابط عمومی استانداری آذربایجان شرقی رفتهایم تا ناگفتههایش از استاندار جوان را برایمان بگوید. او هم درست مانند عموم مردم از این رویداد اسفناک، ناراحت است و در بهت و ناباوری به سر میبرد و توان نگاه کردن به فیلمهای وایرال شده از حاج آقا آل هاشم و آقای استاندار را ندارد.
این استاندار که سن و سالی ندارد
از انتصاب استاندار، محبوبیت و کار میدانی شبانه روزی تا شهادتش، همه چیز خیلی سریع و در چشم به هم زدنی اتفاق افتاد و این حجم از تحولات، گویی تیم روابط عمومی را هم مانند افراد عادی دچار ناهماهنگی شناختی کرده است، تضاد بین باورها و واقعیت. میگفتند این استاندار از کجا آمده؟ سن و سالی ندارد و عزیزی راد از گاردگیریها و مقاومتها به روال معمول در برابر جوان دهه شصتی در سطح استان میگوید: « بعد از درگذشت مرحوم آقای خرم، استاندار جدید به سرعت و در فاصله دو سه روزه انتخاب شد و حتی تیم روابط عمومی هم شناختی نسبت به او نداشتند و بلاتکلیف بودیم و روال کاریمان را نمیدانستیم. از همان روز اولی که آقای رحمتی سرکار آمد، کاربلدی خودش را نشان داد و ما در طی دو هفته با او جفت و جور شدیم و کاریزما و جذابیت رفتاری و گفتاریاش ما را هم مانند عموم مردم به خودش جلب کرد.
هنوز با گذشت یک ماه از سر کار آمدن آقای رحمتی باز هم عدهای تصور میکردند، بازدیدهای سرزده یا هماهنگ شده استاندار جنبه نمایشی دارد؛ اما گذشت زمانی اندک و مشاهده صداقت در گفتار و رفتار او، تفاوتش با دیگران و تجربه کافی با وجود سن کمش را نشان داد و مردم فهمیدند این استاندار همانی است که میخواستند. رفتارهای متفاوتش سبب شد تا مردم حتی به تبسم رحمتی هم در مجموعه رفتارهای مدیریتیاش عادت کنند و انگار همین لبخند هم به نماد تبدیل شده بود.
استانداری که مردم دوستش داشتند
طرز برخوردش با مردم و حتی تیپ و ظاهر او هم سبب شد تا کم کم در بین مردم راه پیدا کند و رحمتی در دومین ماه از انتصابش، استانداری بود که مردم، دوستش داشتند و هر روز منتظر بودند تا فیلمی جدید از اقدامات و بازدیدهای او در فضای مجازی منتشر شود و فیلمها به محض انتشار دست به دست میشد و کاربرهایی از سراسر کشور، نظراتشان را در زیر پستهای منتشر شده ثبت میکردند و بازخوردهای خوبی در این مورد میگرفتیم و خیلیها آرزو میکردند چنین استانداری داشته باشند.
دروغ ۱۳ بدر
مردم آذربایجان در همین مدت کوتاه از شوخی جابه جا شدن استاندار هم میترسیدند؛ به طوریکه یکی از کاربران فضای مجازی، خبری را مبنی بر جابجایی آقای استاندار به عنوان دروغ ۱۳ در صفحه خودش منتشر کرده بود که موجی از نارضایتی و ناراحتی را به دنبال داشت .در همین موقع بود که آقای رحمتی رو به من کرد و گفت: “بینی و بین الله همیشه آرزو داشتم به مردم استان خودم خدمت کنم و به من پیشنهاد کردند راهی آذربایجان نشو و دست نگه دار برای فرصتهای بهتر، اما من برای همین آرزو و انجام کاری متفاوت برای مردم استانم، از همه چیزم حتی خانوادهام هم گذشتم” و او متفاوت بودنش را در همین چهار ماه نشان داد.
آقای رحمتی در زمان حیات و تصدیگری مقام استانداری هم محبوب بود چه رسد بعد از شهادت در راه خدمت. همیشه تاکید میکرد باید با مردم شفاف بود و اگر کاری را انجام دادیم و نشد و یا از پس انجام دادنش برنیامدیم، با صراحت به مردم بگوئیم. باور داشت اقدامات انجام شده وقتی ارزشمند هستند که در عین قرب الهی، رضایت خلق الله را هم در پی داشته باشد و کاری که گرهی از مشکلات مردم را وا نکند، فایدهای ندارد و همین رفتارها از او چهرهای محبوب و مقبول در مدت کم در منطقه شمالغرب؛ بلکه کل کشور ساخت و انگاره ذهنی شکل گرفته از او در اذهان مردم به سبب درک مردم و نزدیک با آنان و انجام کارها برای رضایت خدا و مردم ، شاید پررنگتر از مدیرانی با سابقه چندین ساله بود.
همه تیم استانداری معتقد هستند که مالک رحمتی، شب و روز نمیشناخت و خستگی برایش معنایی نداشت و تنها یکی دو ساعتی را به استراحت میپرداخت و هماهنگی وانسجام در برنامهریزیهای انجام شده سبب میشد تا منظم پیش برود.
عزیزی راد از آخرین سفر شهرستانی استاندار به شهرستان بناب میگوید: سفرهای شهرستانی مرتب و منظم انجام میگرفت؛ آخرین سفر به بناب بود. در همین سفرو ساعت ۱۰ شب بود که تقریبا کارمان تمام شده بود و نماینده شهرستان در مجلس شورای اسلامی رو به آقای رحمتی کرد و گفت: اعتراف میکنم من استانداران زیادی دیدهام؛ اما مثل تو را ندیدهام.
استاندار تازه بعد از حدود ۱۵ ساعت صرف زمان در این شهر و دیدار با دو خانواده شهید در روستاهای اطراف مراغه و اقامه نماز، رو به ما کرد و گفت که کار دیگری دارد و ما میتوانیم برگردیم و بعدا متوجه شدیم به بازدید سرزده رفته و به همین منظور هم ما را همراه خودش نبرده، فیلم بازدیدش از اورژانس موجود بوده و هنوز منتشر نشده است.
استاندار شهید، فردی حواس جمع، خوش حافظه، عملگرا، خوش قول، پیگیر، اهل برنامه، معتقد به مشورت بود و محال بود مطلبی یا قولی را فراموش کند؛ ممکن بود نظرات یک شهروند عادی را هم در صفحه گوشی همراهش تایپ و از آن استفاده کند و مشکلات مطرح شده توسط مردم را هم در سفرهای شهرستانیاش راستی آزمایی میکرد. اهل آمار و ارقام نبود و صرفا به گزارشات آماری اکتفا نمیکرد و از برخی پروژهها در همین مدت کم، سه چهار بار بازدید کرد. اینها را در وصف استاندار خستگیناپذیر میگوید و پشت هر جمله، حسرتی بیپایان نهفته است.
داشتن ارتباطات گسترده از دیگر مزایای او بود که به عنوان کاتالیزور و تسریع روند جذب اعتبارات، عمل میکرد که نمونهای از آن را در جذب اعتبار فوری ۸۰ میلیارد تومانی یکی از مجتمعهای آبرسانی روستاهای ورزقان دیدیم و او تاکید کرد این پروژه حتما باید تا اوایل تیر ماه به اتمام برسد.
در سفر شهرستانی وزیر راه و شهرسازی، وزیر از تخصیص اعتبار ۱۵۰ میلیارد تومانی برای کنارگذر ایلخچی خبر داد و آقای استاندار در این خصوص هم عملگرایانه وارد میدان شد و گفت: «من زمانی با این اعتبار موافقت میکنم که حداقل یک باند از این پروژه تا تیر ماه به بهرهبرداری برسد در غیر این صورت این پروژه را ندید میگیرم.»
از همه اینها که بگذریم به روز قبل از حادثه و روز واقعه میرسیم: هماهنگیها با نهاد ریاست جمهوری برای اعزام تیم رسانهای از روز قبل انجام شده بود و آقای استاندار بسیار خوشحال بود و به من گفت: در پالایشگاه تبریز هم افتتاح داریم؛ اما فعلا رسانهای نشود. با وجود اینکه دیدار با نخست وزیر ارمنستان کنسل شده بود، ترتیبی اتخاذ داده شده بود تا رئیس جمهور شهید از کریدور ارس (کلاله-جلفا) هم بازدید کند.
ساعات خوش
ساعاتی که صرف افتتاح سد قیز قلعهسی شد، ساعات بسیار خوش و فضا بسیار امیدآفرین بود و رئیس جمهوری سخنرانی بسیار خوبی انجام دادند. افتتاح که تمام شد ما برای صرف نهار نماندیم و با توجه به مسیر سه ساعته برای به موقع رسیدن به برنامه پالایشگاه، سریع تا تبریز، یک ریز رانندگی کردیم و به محض ورود به تبریز، اولین خبر را در فضای مجازی دیدم و چند نفر با همکارانم تماس گرفتند و من اصلا باور نداشتم و با گذشت زمان و افزایش دغدغهها و نگرانیها و تسری آن به سراسر کشور، تپش قلبها تندتر شد و نگران شدیم نکند واقعا اتفاقی افتاده باشد.
آنچه نباید، اتفاق افتاد و ما تا صبح بیدار بودیم و نمیخواستیم باور کنیم این انسانهای نازنین و بزرگ را از دست دادهایم. صبح ساعت ۵:۳۰ بود و خبر شهادت سرنشینان بالگرد تایید شد، دست خالی بودیم و حتی بنری هم آماده نکرده بودیم؛ چرا که حال ما هم مثل حال عموم مردم بود و مدام خودمان را تسکین میدادیم شاید بالگرد جایی در جنگل و کوه نشسته و حال سرنشینانش خوب است.
این اتفاق، خاطرهای بسیار تلخ بود و با وجود تسکین یافتن از فرمایشات مقام معظم رهبری، فکر نمیکنم زخمی که این حادثه بر دل مردم به ویژه مردم آذربایجان به دلیل از دست دادن امام جمعه محبوب و استاندار جوان و خستگیناپذیرش گذاشت تا مدتها فراموش شود.
هر دو عزیز، هم آقای استاندار و هم حاج آقا آل هاشم، موجی از امید را برای مردم استانمان به ارمغان آورده بودند و بنده هم مانند عموم مردم استانمان به چشم پدری مهربان به حاج آقای آل هاشم نگاه میکردم و او را دوست داشتم، انگار که جمله منفی و بدی در دایره واژگان این مرد بزرگ وجود نداشت و همیشه در تلاش بود تا به انسانهای اطرافش اعم از شناس و ناشناس تشخص دهد و وجود ایشان در شهرمان بمب اعتماد به نفس و امیدآفرینی به ویژه برای جوانمان به شمار میآمد. مگر میشد یک هنرمند، قاری قرآن و یا ورزشکاری رتبهای کسب کند و آقای آل هاشم از او در خطبههای نماز جمعه یاد نکند؟
خوب به خاطر دارم جلد دوم کتاب تاریخ مطبوعات آذربایجان را که نوشته بودم، برای تقدیم به حاج آقا همراه خودم به برنامهای به مناسبت دهه فجر بردم و بعد از اتمام برنامه و رونمایی از کتاب قیام ۲۹ بهمن تبریز، کتابم را به ایشان دادم و حاج آقا گفتند ” چرا کتاب را قبل از اتمام برنامه به من ندادی تا از همین کتاب هم رونمایی کنیم” و به من قول دادند در خطبههای نماز کتابم را معرفی کنند و در کمال ناباوری کتاب را در سخنرانیشان معرفی کردند، ایشان با طیف گستردهای از مردم داخل و خارج کشور در ارتباط بودند و من تصور نمیکردم وقتی برای معرفی کتاب من هم داشته باشند. نه تنها کتاب را معرفی کرد؛ بلکه شنبه با من تماس گرفتند و خبرش را دادند و زبان، قاصر و قلم عاجز از وصف ویژگیهای چنین امامی است.
شاید بهترین جمله در وصف او همان جمله معروف یکی از همکارانمان باشد که گفت “آل هاشم بودن بسیار سخت است؛ چرا که ایشان سهلالوصول، بسیار راحت و عین مردم بود و سرمایه مادی و معنوی و مایه تلطیف فضای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی استانمان به شمار میآمد. تا جایی که به عنوان خبرنگار و فردی رسانهای به یاد ندارم حاج آقا آل هاشم از مشکلات ودغدغههای معیشتی مردم در خطبهها صحبت نکند.”
برآورد بنده از استاندار شهید این است که او با ادامه روندی که در پیش گرفته بودو ما شاهدش بودیم میتوانست به اوج برسد و استانمان را شکوفا کند. تشییع پیکر شهدای خدمت با حضور میلیونی مردم، تبریز جوان علاقه آنان به این عزیزان را نشان داد.
مدیر روابط عمومی استانداری آذربایجان شرقی در پایان با اشاره به نوع نگرش استاندار شهید آذربایجان شرقی به افکار عمومی و رسانه و اعتقاد او به جایگاه روابط عمومی، خاطرنشان میکند: نظر و قضاوت مردم در زمینه مجموعه کارهای مدیریت ارشد استان برایش اهمیت داشت و فردی کاربلد در حوزه رسانه و معتقد به نظر کارشناسانه بود. مشکلات حوزه روابط عمومی طی نامهای توسط اعضای هیات رئیسه شورای هماهنگی روابط عمومی استان به خدمت استاندار رسیده بود و او بر روی نامه نوشته بود:” دفتر هماهنگی شود جلسهای با حضور مدیران کل دستگاهها و مدیران و رابط عمومی برای بررسی و اتخاذ تصمیم در خصوص مشکلات این حوزه برگزار شود ” که این اقدام در استان بی سابقه بود.
روحش شاد…
انتهای پیام
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰