به گزارش تبریز جوان، میگویند، لباس خلبانی بوی مرگ میدهد، ولی برای خود خلبان، بوی عشق. همان بوی عشقی که ساعت ۸:۵۵ صبح، دو اسفند در همه جای تبریز به گوش رسید. آری آن دو خلبانی که صبح آن روز با عشق از خانواده خود جدا شدند ولی نمیدانستند که قرار است برای همیشه در دل آسمان، آسمانی شوند.
ساعت ۱۰ صبح، سه اسفند در میدان شهدای تبریز ایستادهام، تا پیکر دو شهید خلبان و یک شهید هموطن که در حادثه سقوط هواپیمای اف پنج تایگر جان خود را از دست دادهاند، تشییع شود. چقدر نوشتن برخی از اخبار سخت است، این خبر سراسر غم است و منِ خبرنگار چگونه میتوانم همه آن اشکها، نالهها و بیتابیها را توصیف کنم.
میتوان در این گزارش از شاهدان عینی گفت که هر کدام از زاویه دید خود در حال آنالیز آن صحنه تلخ هستند یا از مادر و پدر و همسر داغداری که هنوز گمان میکنند که در کابوس تلخی هستند که هر آن امکان دارد، بیدار شوند. یا از همرزمان و فرماندهانی بنویسم که حتی یک ثانیه هم نمیتوانند جلوی اشکشان را بگیرند.
فضای مراسم تشییع پیکر شهدای حادثه دیروز با هوای سرد تبریز عجین شده است؛ گویی گلوی همه را با دستی فشار میدهند و هر لحظه ممکن است که بترکد.
با هر فرمانده نیروی هوایی که هم کلام میشوم تنها یک جمله میگویند: ارتش فدای ملت است فقط یک شعار نیست، زیرا دیدید چگونه هر دو خلبان شهید این شعار را به خوبی برای همه صرف کردند.
موتورها خاموش شدند، تمام آلارمها به صدا در آمد؛ یک تصمیم سریع بین صادق و علیرضا، جون ما دو نفر یا بقیه مردم؟ ما. تمام؛ زمان آزمون هشت ثانیه؛ اینها را یکی از خلبانان نیروی هوایی پایگاه شکاری دوم میگوید.
شهید سرهنگصادق فلاحی اهل شیراز بود؛ استاد خلبانی که مرام را در آخرین پرواز خود هم به نمایش گذاشت. به گفته یارانش، شهید فلاحی در آن چند دقیقه وحشت، تصمیم بزرگی میگیرد تا جلوی یک حادثه بزرگتر را بگیرد.
یکی از سروانهای حاضر در مراسم میگوید: صبح این اتفاق سِر (اصطلاحی که خلبانان ارتش همدیگر را صدا میکنند)، را دیدم، طبق معمول همیشگی با لبخندی بر روی صورت سر شیفت خود بود.
او ادامه میدهد: ایر فورسیها شاید اهل آسمان باشند ولی همگی خاکی هستند.
امیر سرتیپ دوم شاهین تقیخانی در گفتوگویی با خبرنگاران حاضر در مراسم میگوید: خلبانان میتوانستند از طریق صندلی پران، اجکت کنند ولی به علت اینکه هواپیما روی مناطق مسکونی بوده، خلبانان با شرافت تا آخرین لحظه هدایت هواپیما را بر عهده داشتند تا به منطقه خالی هدایت کنند.
مراسم به صورت رسمی آغاز میشود، صدای جیغ و ناله به گوش میرسد؛ خواهر شهید پرویز حبیبی (شهید که در اثر اصابت هواپیما به خودرویش جان خود را از دست داده است) فریاد زده و از مظلومیت برادرش میگوید.
هر کسی این شهید را میشناسد از نیکمردی و خیر بودنش میگوید.
دختر خردسال شهید فلاحی در آغوش نماینده ولی فقیه در آذربایجانشرقی جای گرفته است و برای بابای خود گریه میکند.
دختر شهید با لهجه شیرین شیرازی خود میگوید: بابا من خیلی دوستت دارم، میدانم روزی هم را خواهیم دید.
همه همرزمان شهید فلاحی او را شبیهترین فرد به شهید بابایی میدانند؛ شهیدی که اخیرا دلش هوای کربلا کرده بود و میخواست تا قبل از عید به زیارت سیدالشهدا برود.
به گفته یکی از دوستان شهید فلاحی، وقتی در کابین هواپیما مینشست با ذکر یا زهرا تیکآف میکرد.
خانواده شهید حنیفهزاد نیز در گوشهای ایستادهاند، مادر بیتاب و پدر به گوشهای زل زده است، آخر قرار بود علیرضا لباس دامادی خود را بپوشد و دست نامزد خود را گرفته و زندگی مشترکشان را آغاز کنند.
انبوهی از جمعیت با ذکر یا حسین، یا زهرا یاد دو شهید خلبان را که به قسمنامه اصول سربازی و ارتشی عمل کردند و شهید پرویز حبیبی را گرامی داشته و آنها را تا خانه ابدی بدرقه کردند.
برای دیدن گزارش تصویری این مراسم اینجا را کلیک کنید.
انتهای پیام/۶۰۰۳۰
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰