کد خبر : 25161
تاریخ انتشار : چهارشنبه 4 تیر 1399 - 15:33
چاپ خبر دیدگاه‌ها برای دست هایی با عطر زندگی / زنانی که زندگی را می شناسند بسته هستند

دست هایی با عطر زندگی / زنانی که زندگی را می شناسند

دست هایی با عطر زندگی / زنانی که زندگی را می شناسند

تبریز جوان– فرینوش اکبرزاده: زنان همیشه و هنوز، زنان خرمن و نان، زنان قالی و رنگ، زنان کلام و شعر، زنان مهر و شور، زنان بودن و ایستادن، زنان حرکت و رفتن، زنان مبارزه، زنان دفاع، زنان جنگ … و زنان تبریز با هزاران داستان و خاطره از مشروطه و انقلاب، حماسه‌سازان در سایه مانده


تبریز جوانفرینوش اکبرزاده: زنان همیشه و هنوز، زنان خرمن و نان، زنان قالی و رنگ، زنان کلام و شعر، زنان مهر و شور، زنان بودن و ایستادن، زنان حرکت و رفتن، زنان مبارزه، زنان دفاع، زنان جنگ …

و زنان تبریز با هزاران داستان و خاطره از مشروطه و انقلاب، حماسه‌سازان در سایه مانده و بی‌ادعای سال‌هایی بودند که هرچند از خود، دشت‌های پرلاله و دل‌های داغ دیده به یادگار گذاشته؛ اما یادآور ایستادن بر مرز باورهایی است که امروز بودنشان بهانه بودنمان شده.

آن سال‌ها را سال‌های دفاع مقدس خطاب کنیم یا سال‌های جنگ تحمیلی، تفاوتی در واقعیت آن ایجاد نمی‌کند، واقعیتی که با زندگی خیلی از ما گره‌های بازنشدنی خورده؛ واقعیتی که زنان شهر و دیارمان بخشی از صفحات کتابش را با اشک و خون نوشته‌اند. این واقعیت را سالها پیش خیلی واقعی حس کردم؛ وقتی از بانو زهرا حسین زاده، پرستار و مبارز و عکاس سالهای آتش و اشک و خون پرسیدم به شهادت فکر کرده بودید؟ به اینکه چه می‌شد اگر شهید می‌شدید؟

و او خیلی جرعه ای از چای کبر باریک تازه دمش را نوشید، دستی به روسری اش کشید و با لبخندی خیلی واقعی گفت «چه می‌شد؟! هیچ اتفاق ویژه‌ای نمی‌افتاد، مگر این همه زن، مرد و جوانان برومند در این سال‌ها در هنگام کار یا مبارزه شهید نشدند؟ آنها به رحمت خدا رفتند، این ما هستیم که اکنون باید حسرت آن روزها را بخوریم. ما حتی یک وجب از خاکمان را از دست ندادیم و این باعث دلگرمی بود. رزمندگان برای ایمان و ایرانمان جنگیدند و به یاری خدا سربلند و پیروز از این میدان بیرون آمدند. خانواده‌ام در این مدت شش شهید تقدیم میهن کردند و اگر من هم شهید می شدم، به عشق دین و میهن می بود. که قسمتم نبود… نبود»

زهرا حسین‌زاده از آن مادرانی است که خاطرات سال‌هایی دور را به راحتی می‌توانی میان خط و خطوط چهره‌اش بیابی.

چین‌هایی نه از سر سن و سال که به یادگار هزاران فکر و خاطره بر پیشانی‌اش نشسته‌اند و ناگفته می‌توانی حدیث مفصلشان را بخوانی. بانویی که آلبوم عکس‌هایش زنده‌ترین شاهد او برای کلماتش از روزهای آتش و نبرد است. یادگارانی از پاهایی که قطع شدند تا ایستادگی را به تصویر بکشند، دستانی که بر خاک افتادند اما خاک وطن را رها نکردند. صحبت کردن با او همانند بسیاری از زنان جنگ، سخت است چون چشمانش بیشتر از کلماتش سخن می‌گویند و قرار گرفتن زیر رگبار صدایش وقتی آلبوم‌های متعددش از یادگاران جنگ و دفاع را ورق می‌زند، نفس را تنگ می‌کند.

او در ۱۱ عملیات دوران دفاع مقدس شرکت کرده و ده‌ها خاطره تلخ و شیرین از فتح‌المبین، طریق‌القدس، فتح خرمشهر، والفجر، بدر و خیبر در ذهن پرخاطره‌اش دارد. یاد می‌کند از روزهایی که قبل از رزمنده‌ها براى هر عملیات راهى منطقه عملیاتی مى‌شده و تا خاتمه این دلاوری تا توان داشته یاری می‌کرده و زخم می‌بسته و بخیه بر پیکر رشید جوانان این دیار می‌زده. او یک پرستار است؛ با حجمی از خاطرات خونین. او یک رزمنده است، هرچند سلاح در دست نگرفته اما با همان لباس سفید که بارها به خون فرزندان این مرز و بوم  آغشته شده، برای پایداری آنان و استواری کشور در قامت یک زرمنده، مبارزه کرده است.

او یک زن است؛ زنی عبور کرده از آتش و خون؛ زنی ایستاده در آستانه فصلی رو به فردا.

او مرگ را درک کرده، اما نماد زندگی است.

انتهای پیام/ ۶۰۰۱۲/ر




Source link

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بسته شده است.

css.php